ماهان جوون

سلام دوست جون های ماهانی ماهان رفته مسافرت بازم بدون ما رفته پیش دوستای مامانش (گنبد) خاله مانا بعد هم میخواد برگرده پیش عموهای مامانش   خیلی وقته از ماهان چیزی ننوشتم امشب تازه از پیش عموها برگشتم و دلم میخواد بنویسم برای ماهان   ماهان یاد گرفته یه سری کلمه و جمله میگه بااباا - مااااماااان آب بده - آب بیریز عموووووو عممممههه ( که وقتی عمه مامانش که عمه منم باشه دید ماهانی بهش عمه گفت سریع از تو کیفش یه 5000تومنی خوشگل در آورد و به ماهانی داد. بچموون هرچی داد زد عموووو - عموووو -عموووو یکی از این عموها دست به جیب تنشد که نشد   البته لطف این عموها همیشه شامل حال ماهان جوون هست. اما خوب دیگه ..... ) ...

ماهان جوون تو دی ماه رفته بود دریا خیلی هم بهش خوش گذشت خاله کلی ازش فیلم گرفت وقتی تو شنها بدو بدو میکرد خیلی خیلی خوشحال بود ازینکه آزادانه به اینطرف و اونطرف میرفت   ...

...

ماهانی خاله امسال دومین سالیه که عید غدیر رو داره عشق خاله پارسال که خوب رگ سیدیش زده بود بالا و غد و یدنده شده بود تحویل نمیگرفت هیچکی رو حالا ببینیم امسال چه میکنه ............... می تازونه دلم واسش تنگ شده خاله قربونت بشه - از این هفته دوباره وبلاگت رو آماده میکنم. ببخش خیلی وقته سر نزدم   ...

    ماهاااااااااااااااان دیوونتم . آخ که کی بشه من بتونم تو رو گاز بگیرم. هنوز دلم نمیاد. یکم دیگه بزرگ شو ......   ...

ماهان جوون، عشق خاله به همه دوستهای ناز نازیت و خاله های مهربون بگو من خاله ریحانه تو هستم . مامانی کجا وقت داره واسه تو این کارهارو بکنه   بگو به دوستتات خاله جوون یه مدت خیلی سرش شلوغ بود و وقت نکرد برات اینجا مطلب بزاره ببخشید دیگه   همتونو دوست داریم من و ماهانی ...

    ...

    ماهان جون تو اولین هفته های یک سالگیش به گیلان همیشه سرسبز (زیباکنار) مسافرت رفت خیلی هم بهش خوش گذشت و هر کاری دوست داشت باید انجام میداد نمونه اش :   ماهان در چمنزار:     ماهان و خنده هایش :         ماهان و شطرنج بازی :       ماهان کلاه خالشو دزدیده و کلی هم خوشحاله حالا خودمونو میکشیم کلاه های خودشو رو سرش بزاریم نمیزاره     ...

  بله..... خیلی زود ... مثل برق ... مثل یه نسیم بهاری .... ماهان یک ساله شد انگار همین چند روز پیش بود که داشتیم خانه تکونی میکردیم برای ورود ماهان به زندگیمون انگار همین دیروز بود که مامان بنفشه راهی بیمارستان شد تا اینکه نی نی کوچولومون رو بدنیا بیاره ماهان یک سالش شد برایش همون لحظه که دنیا اومد اولین ساعات 13 تیر ماه یه کیک گرفتم تا فوت کنه شمع هاشو بعد هم 16 تیر که همه دوست و آشناها میتونستند برای جشن تولدش بیان یه جشن پر از بادکنک های رنگی که کلافه شده بودیم از ترکیدنشون ، با ریسه های رنگی ، با کاغذهای رنگی ... برای ماهان یکی یه دونمون گرفتیم خیلی جشن خوبی بود خوبتر اینکه برخلاف تصورمون، ماهان خیلی پسر خوبی بود، ...