دل نوشته ها برای ماهان
سلام دوست جون های ماهانی
ماهان رفته مسافرت بازم بدون ما
رفته پیش دوستای مامانش (گنبد) خاله مانا
بعد هم میخواد برگرده پیش عموهای مامانش
خیلی وقته از ماهان چیزی ننوشتم
امشب تازه از پیش عموها برگشتم و دلم میخواد بنویسم برای ماهان
ماهان یاد گرفته یه سری کلمه و جمله میگه
بااباا - مااااماااان
آب بده - آب بیریز
عموووووو
عممممههه ( که وقتی عمه مامانش که عمه منم باشه دید ماهانی بهش عمه گفت سریع از تو کیفش یه 5000تومنی خوشگل در آورد و به ماهانی داد. بچموون هرچی داد زد عموووو - عموووو -عموووو یکی از این عموها دست به جیب تنشد که نشد البته لطف این عموها همیشه شامل حال ماهان جوون هست. اما خوب دیگه ..... )
خاله رو یه زمان خیلی کوتاهی آآآللله میگفت اما کی از دهنش انداخت که دیگه نگه خدا میدونه . حالا این همه خاله هاش باهاشن هنوز خاله نمیگه
کافیه که بابابزرگش رو ببینه خوابیده. اونقدر میره بالاسرش بابایی بابایی میگه تا بابا بیدار میشه و میرن باهم بیرون ماشین سواری
از ذوق کردناش وقتیکه مارو بعد چند روز میبینه هم که دیگه حرفی نمیشه زد. به حدی شلوغ بازی و بپر بپر از خودش در میاره که ماهمه محو تماشای جینگولک بازیاش میشیم
یکی از کارهایی هم که دوست داره انجام بده : دست تو پارچ آب کنه - یه لیوان آب بهش بدن و این باهاش آب بازی کنی . خلاصه با آب بازی میونه خوبی داره این پسره
همه جور غذا هم دیگه میخوره . شکر خدا ازونهایی نیست که بخوایم بزور بهش غذا بدیم و سیرش کنیم.
ماهان جوون تولد خاله ها نزدیکه . یالله زود باش. ببینیم امشال چه می کنی