ماهان امشب وارد 2 سالگی شد
ماهان امشب ساعت 1 دیگه 2 سالش میشه
ای جووون خاله ، یادش بخیر 2 سال پیش چنین شبی انتظارشو میکشیدیم. بعد که دیدیم نخیر خبری نیست گرفتیم خوابیدیم. تا اینکه مامانی ایتا (میترا) زنگ زد و خبر داد بالاخره این پسره دنیا اومد.
اون شب من اونقدر خسته بودم خوابیدم. اما در عوض صبح زود مقدمات ورودشو آماده کردم. حیاط رو براش آب پاشی کردم و خونه رو پر عطر اسپند. یه ببعی هم آماده بود تا زیر پای مامانی و ماهان قربونی شه. همه منتظر ورودش بودن
تا اینکه 10 صبح اومد خونه. یه پسر تپلوی سفید بلوری
خواب بود و آروم
اینقدر انگولکش کردیم تا بیدار شد. خونه پر از مهمون بود. همه اونهایی که منتظر اومدنت بودند. ماهانی
ماهانی الانم چند وقتی که حسابی به حرف اومده
خاله ها رو که نونو صدا میزنه .
مامان میترا رو مامان ایتا میگه
به مامانش میگه : دنداییییی (زندایی) !!!!!!!!
به باباش میگه : عمو محمود !!!!!!!
اونقدر هم زرنگه و باهوش که هر کار میکنیم حواسشو پرت کنیم بگه مامان و بابا نمیگه. ادای خواهرزاده های باباشو در میاره که به مامانش و باباش زندایی و عمو میگن.
عاشق بابابزرگشه و ماشین
تا باباییش میاد خونه میگه : بابا بی ایم ( بابا بریم ماشین سواری)
امروز پشت تلفن قشنگ گفت بابابزرگ
دوتت دالم ( دوستت دارم)
شیرین زبون ما امشب 2 ساله شد
فردا هم که براش جشن تولد میگیریم.
اینم عکسای هفته قبلش کنار دریا: